واکسن دو ماهگی
ماه من، موعد واکسن دوماهگیت رسید . چون شب بیدار مونده بودیم یه خورده دیر بیدار شدیم و با عجله خودمون رو رسوندیم به خانه بهداشت . البته زن عمو ملیحه هم باهامون اومد و چون دیر رسیده بودیم نمی خواستن واکسنت رو بزنن ولی اصرار زن عمو راضیشون کرد و واکسنت رو زدن. چون نیم ساعت قبل بهت استامینوفن داده بودم همش خواب بودی حتی وقتی واکسنت رو زدن یه گریه کوچولو کردی و دوباره خوابیدی.
اومدیم خونه و تا دو ساعت بعدش خواب بودی ولی با گریه و ناراحتی بیدار شدی . خاله فاطمه اومد پیشمون و چه خوب شد که اومد و تنها نموندیم. خیلی گریه کردی و درد داشتی. کمپرس یخ روی پات گذاشتیم و با خوردن استامینوفن یه کم دردت کمتر شد. یه کم خوابیدی وبیدار که شدی تب کرده بودی . پاهات رو پاشویه کردیم و رو پیشونیت دستمال گذاشتیم . خیلی بی حال بودی هم بخاطر تب و هم به خاطر استامینوفن. تا صبح با بابایی بالاسرت نشستیم و مدام تبت رو اندازه گرفتیم و چندین بار پاشویه کردیمت و خدا رو شکر دم صبح بالاخره تبت قطع شد.
درسته که خیلی سخت بود ولی سالم بودنت ارزش اینهمه سختی رو داری عزیز دلم.